آشنایی با رشتۀ دانشگاهی سیاست اجتماعی
● نویسنده: سعید هراسانی
● زمان مطالعه: ۸ دقیقه
***
ورود به دوران مدرن، برای مردم و همچنین دولتها همراه با تغییراتی عظیم بوده است. از تغییر در بنیانهای فلسفی تا شکلگیری وظایفی جدید برای دولتها. دنیای مدرن و صنعتی، همانطور که تغییراتی چالشبرانگیز را در بطن خود جای داده بود، علومی جدید را نیز اقتضا میکرده. علومی که بتوانند پیرامون بحرانها و مسائل اجتماعی این دوره با لوازمی که در دست دارند، بیشتر تامل کنند. حال در این نوشتار ما با «سیاست اجتماعی» به مثابۀ علمی آشنا خواهیم شد که هم دانشی است برای فهم امور و هم فعالیتی است در جهت اصلاح آنان.
***
با گذر از دنیای سنتی و ورود به دنیای مدرن و صنعتی اتفاقات متعددی رخ داد که مناسبات اجتماعی و ملزومات زندگی در این عصر را دچار دگرگونی ساخت. اولین موجها در عصر روشنگری شکل گرفت، متفکران در معنای انسان و انسانیت تجدید نظر کرده و در نتیجه بنیانهای فلسفهای را شکل دادند که به حکومت، انسان، زندگی، عدالت، جامعه و غیره دیدگاهی متفاوت از گذشته داشت.
در گذشته دور به دلیل عدم سازگاری طبیعت با انسان اکثر افراد بشر در فقر به سر میبردند. نظام داد و ستد ابتدایی و کالا به کالا و همچنین محدودیت در تولید و افزایش سرمایه افراد جامعه را همسطح با یکدیگر نگه میداشت. عناصر هویت بخش مثل دین، قبیله و غیره و همچنین شرایط محیطی آن دوره از جمله بلاهای طبیعی، حمله سایران و غیره ضروریت همبستگی دائمی افراد یک اجتماعی را نشان میداد و هرکس در بدترین شرایط به سبب نیاز به حمایت اجتماع شرایط طرد خود را مهیا نمیکرد.
همگام با این تغییرات، توسعۀ جوامع اروپایی و گسترش تواناییهای انسان، بستر اتفاقاتی جدید را ایجاد کرد که جامعۀ مدرن را بسیار متفاوتتر از گذشته میکرد. در اجتماع سنتی، نظام اجتماعی مبتنی بر خانوادههای گسترده و زندگیای قبلیهای بود. تمام خانواده در کنار یکدیگر به کار مشغول بودند، اگر عضوی از خانواده و اجتماع گرفتار بیماری میشد، خانواده از وی حمایت میکرد، این درحالی بود که معمولا راهی برای مداوا نیز وجود نداشت. به دلیل نظام ساده تولید و سنتهای اجتماعی نیازی به آموزشهای تخصصی نبود و خانواده حاملان اصلی آموزش فرزندان بودند. با افزایش سن و کهولت فرد، خانواده مسئولیت حمایت و نگهداری از وی را بر عهده میگرفت.
اما در دنیای صنعتی بنا به مقتضیات جدید شرایط متفاوت شد، این شرایط هم از باب تغییر در اندیشۀ افراد و هم ملاحضات خاص برای تداوم زندگی بشر مورد توجه است. با توسعه صنعت و کارخانهها زندگی شهری گسترش یافت، قبایل از هم پاشید و خانوادههای گسترده تبدیل به خانوادههایی کوچک متشکل از پدر و مادر و فرزندان شدند. پیشرفت نظام تولید و پیچیده شدن و آن و همچنین مدیریت جامعه، نهادها و سازمانهای آن باعث نیاز به افرادی آموزش دیده شد. خانوادههایی بر خلاف قبل همیشه در محل کاری بودند که خارج از خانه بود شرایط نگهداری از سالمندان و نیز حمایت از بیماران را تغییر داد.
نهاد آموزش همچون مدارس ابتدایی و متوسطه و آموزش عالی به تربیت انسانهایی میپرداخت که کارخانهها و سازمانهای جامعه به آنها نیاز داشتند. از طرف دیگر این مدارس وظیفه جامعهپذیر کردن کودکان را نیز برعهده داشتند.
در کنار اینها، افزایش توان بشر باعث شد تا دیگر طبیعت بر آنان سلطه نداشته باشد، یعنی با گسترش داروها و واکسنها دیگر بیماریهای واگیر همچون سل، طاعون و غیره به ناگاه نیمی از جمعیت را به کام مرگ نمیبرد. اگر در گذشته متوسط عمر بشر حدود 20 سال بود، با پیشرفت دانش و فناوری به بیش از اینها افزایش یافت. یعنی در این شرایط افراد بشر انتظار داشتند اگر بیمار میشوند، درمان هم داشته باشند! در کنار اینها برای تولید بیشتر و توسعه کشورها نیز نیاز به افرادی سالم و توانمند بود.
مجموعه عوامل بالا به گسترش نهادهایی انجامید که از طرفی ملزومات جامعه نوین را برطرف میساخت و از طرف دیگر وظیفه انجام کارهایی را که قبلا خانواده انجام میداد، اما امروز نمیتوانست را بر عهده بگیرد. نهاد آموزش همچون مدارس ابتدایی و متوسطه و آموزش عالی به تربیت انسانهایی میپرداخت که کارخانهها و سازمانهای جامعه به آنها نیاز داشتند. از طرف دیگر این مدارس وظیفه جامعهپذیر کردن کودکان را نیز برعهده داشتند. سازمانهایی برای نگهداری از سالمندان و کمتوانان تشکیل شد. با کوچک شدن خانواده و مشغول بودن تمام اعضای آن حالا سوالهای مهمی مطرح شده بود. پس از آنکه افراد دیگر توان کار کردن نداشتند، مخارج زندگی آنان چگونه تامین میشد؟ این افراد میتوانستند سالمندان باشند یا کسانی که به دلیلی- مثل تصادف یا قطع عضو- توان کار کردن را از دست دادهاند! در اجتماعات سنتی اگر سرپرست خانواری فوت میکرد، سایرین از خانوادۀ او حمایت میکردند، اما امروز چه کسی باید از آنان حمایت کند؟ با این استدلالها نظام تامین اجتماعی حاصل شد. نظامی که امروز به افراد کمک میکند تا در زمان بیماری متحمل رنج بسیار نشوند، پس از افزایش سن نیازمند دیگران نباشند و به طور کلی درباره آینده خود احساس امنیت کنند.
اما آیا توسعه موارد فوق صرفا به خاطر چنین ملزوماتی بود؟ پاسخ منفی است. قبل از شکلگیری این نظامها هرچند سطح پیشرفت جوامع بسیار چشمگیر بود، اما درکنار آن درد و رنج مردم نیز رو به افزایش نهاده بود. بخش بزرگی از مردم تا 16 ساعت در روز را در کارخانهها کارگری میکردند. کودکان 8 ساله نیز حتی مجبور بودند کار کنند. بخشهایی از شهر که کارگران در آن زندگی میکردند، آلوده بود و امکانی برای پیشرفت بیشتر نبود. تنها فرزندان کسانی که سرمایۀ قابل توجهی داشتند میتوانستند مدارج عالی تحصیل را بگذرانند و ثروت خود را بیشتر کنند. در محل کار کسی به فکر سلامت و ایمنی کارگران نبود. کارگران کمترین میزان دستمزد را میگرفتند.
بحرانهای اقتصادی در اوایل قرن 20 میلادی نوعی از اقتصاد معروف به کینزی را مطرح کرد که خواهان دخالت دولتها در امور اقتصادی برای عادلانه کردن زندگی بشر بود.
با تداوم شرایط فوق کارگران ناراضی دست به شورشها و اعتصابهایی گسترده میزدند، این اعتراضات به نابسمانی در شرایط جامعه منجر میشد. از طرف دیگر با شکل گیری اندیشههای کمونیستی که معتقد بودند شرایط و مناسبات تولید ناعادلانه است و باید مالکیت خصوصی برداشته شود و هرآنچه است متعلق به کل انسانها باشد، دولتها و حکومتهای مستقر هراسان شده بودند. جامعه کارگری نیز به این احزاب علاقه نشان میدادند و این به معنای آن بود که اگر شرایط ادامه پیدا کند، اروپا توسط این اندیشهها غرق خواهد شد.
با توجه به این فشارها عادلانه کردن شرایط و برابرتر کردن لذتهای زندگی برای تمام اقشار جامعه از اواخر قرن نوزدهم و با دستور بیسمارک صدر اعظم آلمان آغاز شد. پس از این اندیشه عدالت در شرایط زندگی و حق حیات برای همه در اروپا گسترش پیدا کرد. بحرانهای اقتصادی در اوایل قرن 20 میلادی نوعی از اقتصاد معروف به کینزی را مطرح کرد که خواهان دخالت دولتها در امور اقتصادی برای عادلانه کردن زندگی بشر بود. این موجها ادامه داشت تا اینکه جنگ جهانی دوم و تخریب گسترده اروپا ضرورت حمایت دولت از مردم را بیشتر مطرح کرد. دولت کارگری انگلستان در سال 1945 اوج گسترش سیاستهای رفاهی و شکل گیری دولت رفاه بود.
دولت رفاه مکانیزمی است به دنبال استیفای حقوق اجتماعی افراد بشر است. حق داشتن آموزش، حق داشتن مسکن مناسب، سالم زیستن و رسیدن به رویاهای خود از جمله حقوق اجتماعی بشر شناخته میشود. این حق به ما یادآوری میکند که تولد در خانوادهای فقیر باعث نمیشود تا یک کودک از تحصیلات محروم بماند، گرسنگی بکشد، دچار بیماری باشد و در فقر بمیرد. جامعه موظف است شرایطی را فراهم کند تا همۀ انسانها بتوانند خوب زندگی کنند، چرا که همۀ انسانها حق زندگیکردن دارند.
سیاست اجتماعی هم دانش است و هم فعالیتی که دولتها برای گسترش عدالت اجتماعی و بهبود حقوق اجتماعی انجام میدهند.
البته ضروری است بدانیم که به رسمیت شناخته شدن این حقوق همگی ناشی از نگاه انسانی نیست. از منظر جامعه شناختی طرد – جدا شدن از اکثریت و در انزوا قرار گرفتن- مادر تمام آسیبهای اجتماعی در جوامع است. انسانها دوست دارند مورد تایید همتایان خود باشند بنابر همین اصل هیچگاه کاری برخلاف انتظار اکثریت انجام نمیدهند! تنها کسانی دست به دزدی میزنند که دیگر انتظارات دیگران برایشان اهمیتی نداشته باشد (قبلا طرد شده باشند)، تنها افرادی معتاد میشوند که نظر دیگران برایشان حائز اهمیت نباشد و الی اخر! اینکه شخصی به خاطر نداشتن پول نتواند به مدرسه برود پیشاپیش از جامعه خود طرد شده است، بنابراین ترسی از اوباشیگری، معتاد شدن، دزدی و غیره ندارد. از طرف دیگر اگر احساس نابرابری گسترده به نارضایتی از زندگی در جامعه و گسترش شورشها و اعتراضات به دولت منجر میشود. بازندگان شورشها و دگرگونیها، دولتها و صاحبان سرمایه هستند، بنابراین هردوی این گروه از طرق راههای مختلف از جمله برابرتر کردن مردم جلوی رخ دادن چنین اتفاقی را میگیرند.
مجموعۀ آنچه در بالا بیان شد را میتوان دانش سیاستاجتماعی نامید. از طرف دیگر مجموعه فعالیتها و اقداماتی که دولت در جهت مطالب بالا انجام میدهد را سیاستگذاری اجتماعی مینامند. یعنی سیاست اجتماعی هم دانش است و هم فعالیتی که دولتها برای گسترش عدالت اجتماعی و بهبود حقوق اجتماعی انجام میدهند.
هرچند احتمالا مباحث فوق نشان دهنده اهمیت سیاست اجتماعی است، اما ذکر مثالهایی از درون کشور به درک بیشتر ما از اهمیت آن اضافه میکند. امید زندگی – میانگین عمر انسانها- ایران در حدود سال 1300 برابر با 24 سال بوده است، اما امروز به طور متوسط هر مرد ایرانی 72 سال و هر زن ایرانی 76 سال عمر میکند. در حالی که در سال 1335 (اولین سرشماری عمومی نفوس و مسکن ایران)، نرخ باسوادی 15 درصد بود این رقم در سال 90 به 84 درصد رسیده است. این درحالی است که تنها 8 درصد زنان در سال 1335 باسواد بودند ولی امروز بیش از 81 درصد باسواد هستند، یعنی برابری بین زنان و مردان نیز بهبود یافته است. اینکه امروز شما در دانشگاه به صورت رایگان در حال تحصیل هستید از محدود ترین دستاوردهای سیاستاجتماعی است، همه شما در دورۀ کودکی واکسنهای مختلفی از جمله فلج اطفال را به رایگان دریافت کردهاید. همه این موارد ماحصل علم و کنش سیاست اجتماعی است.
سوالی که میتوان امروز از خود بپرسیم این است که همه این اتفاقها رخ داده است، چرا ضروری است همچنان ما در این دانشگاه تخصص سیاستاجتماعی را بیاموزیم؟ در دهه هفتم قرن 20 میلادی بحرانی اقتصادی اروپا و امریکا را فرا گرفت. اجرای سیاستهای اجتماعی بدون اعتبار غیر ممکن است. هزینه تحصیل، درمان، حمایتهای دولت از فقر و غیره از بودجه عمومی دولت تامین میشود. با گسترش روزافزون مخارج دولت در آن دوره شخصهای بنام ریگان و تاچر در آمریکا و انگلیس روی کار آمدند. بحران آن دهه، دولتهای اروپایی را قانع کرد که باید از هزینههای رفاهی خود بکاهند و نتیجه این امر خصوصیسازی دانشگاهها، کاهش خدمات درمانی و بهداشتی و غیره بوده است. این امر از آن دوره تا کنون همچنان رویکرد غالب دولتها بوده است.
کسانی که حوزۀ تخصصی خود را سیاستاجتماعی قرار میدهند، با گسترش دانش خود و توجه به مسائل مختلف در حوزۀ مسکن، بهداشت، آموزش، اشتغال، تامین اجتماعی و غیره به بهبود عدالت اجتماعی، استیفای حقوق اجتماعی، گسترش رفاه انسانها و زندگیای شیرین برای اطرافیان خود کمک میکنند.
شاهدی دیگر را نیز میتوان در ایران مثال زد. نظام تامین اجتماعی برای کمک به افراد و گذر از بحرانهای اقتصادی پیشرو بنیان نهاده شد، اما امروز در ایران خود نظام تامین اجتماعی در حال تبدیل شدن به بحران است. به دلایل مختلف سرمایۀ صندوقهای بازنشستگی تاب پرداخت مستمری به بازنشستگان را ندارد و در حال حاضر بخش بزرگی از حقوق بازنشستگان از جیب همۀ مردم (یعنی بودجه دولت) در حال پرداخت است. مدیریت نامناسب صندوقهای بازنشستگی و عدم اصلاحات ساختاری و غیرساختاری در صندوقها در ایران آنان را تبدیل به بحرانی میکند که به بخش بزرگی از جامعه ایران صدمه وارد میکند. ناتوانی دولت در تامین اعتبارات لازم برای هزینههای خود، سیاست-گذاران را بر آن داشته است تا مدارس غیرانتفاعی و دانشگاههای پولی را گسترش دهد. از نظر برخی صاحبنظران این یعنی بخش بزرگی از کودکان ایران در آینده امکان تحصیل در مدارس باکیفیت را از دست میدهند.
مباحث مطرح شده در جملات اخیر نشان میدهد سیاستاجتماعی نیازمند پایش مداوم و ارایۀ راهکارهای بروز شده در جهت حفظ دستاوردهایش است. همانطور که قبلا گفته شد مدیریت نظام رفاهی کشور و تدوین سیاستهای رفاهی مناسب نیازمند دانشی تخصصی است که نهاد دانشگاه در ایران از طریق رشته برنامهریزی اجتماعی به آن پاسخ داده است. کسانی که حوزۀ تخصصی خود را سیاستاجتماعی قرار میدهند، با گسترش دانش خود و توجه به مسائل مختلف در حوزۀ مسکن، بهداشت، آموزش، اشتغال، تامین اجتماعی و غیره به بهبود عدالت اجتماعی، استیفای حقوق اجتماعی، گسترش رفاه انسانها و زندگیای شیرین برای اطرافیان خود کمک میکنند.
پینوشتها:
1. این مطلب در ویژهنامۀ «دانشجویان جدیدالورود» نشریۀ دانشجویی برنا در تاریخ مهرماه ۱۳۹۷منتشر شده است.