چگونگی تبدیل جامعهشناسی به یک رشتۀ نظاممند آکادمیک و روند تحولی آن
● نویسنده: اشلی کراسمن
● مترجم: مریم جامهبزرگ
● زمان مطالعه: 4 دقیقه
***
این متن به طور خیلی مختصر به تاریخ پیدایش جامعهشناسی میپردازد و توضیح میدهد که چگونه وارد شدن به دنیای مدرن در اثر تغییرات بزرگی که در قرن 19 اتفاق میافتاد، مانند انقلاب صنعتی، معضلات و بحرانهایی را ایجاد کرد که متفکرانی در حوزههای فلسفه، اقتصاد، تاریخ و … خود را موظف به تحلیل آنها میدیدند. بررسی این معضلات، یعنی معضلاتی مانند از بین رفتن ارزشهای دینی گذشته، سست شدن روابط اجتماعی گذشته و خطر آشفتگی و بینظمی، رفتهرفته به تأسیس رشتهی دانشگاهی جامعهشناسی انجامید.
***
جامعهشناسی با وجود آن که در آثار فلاسفهای همچون افلاطون، ارسطو و کنفسیوس ریشه دارد، رشتۀ دانشگاهی نسبتاً جدیدی است. جامعهشناسی در اوایل قرن نوزدهم در پاسخ به چالشهای مدرنیته ظهور کرد. افزایش تحرکات و پیشرفت تکنولوژی سبب شد تا مردم بیش از پیش با فرهنگها و جوامع متفاوت با خودشان مواجه شوند. تاثیرات این مواجهه، متفاوت بود اما برای برخی، منجر به از بین رفتن هنجارها و آداب سنتی و البته بازاندیشی در فهم چگونگی کارکرد جهان شد.
جامعهشناسان با تلاش برای فهم آنچه گروههای اجتماعی را کنار یکدیگر نگه میدارد و البته کشف راه حلهای ممکن برای مسئلۀ از بین رفتن همبستگی اجتماعی، نسبت به این تغییرات واکنش نشان دادند.
به علاوه متفکران عصر روشنگری در قرن هجدهم به شکلگیری زمینهای که راهنمای جامعهشناسان باشد، کمک کردند. تاریخ برای اولین بار در این عصر با متفکرانی رو به رو شد که سعی میکردند توضیحی کلی در خصوص جهان اجتماعی ارائه دهند.
آنها توانستند خودشان را -حداقل به لحاظ اصول و قواعد کلی- از بند تفسیر ایدئولوژیهای موجود رها کنند و بکوشند اصولی کلی برای توضیح زندگی اجتماعی بنیان گذارند.
تولد جامعهشناسی
واژۀ جامعهشناسی توسط آگوست کنت، فیلسوف فرانسوی در سال 1838 اختراع شد؛ کنت به همین سبب به عنوان پدر جامعهشناسی شناخته میشود. کنت فکر میکرد علم میتواند برای مطالعۀ جهان اجتماعی به کار آید. او گمان میکرد از آن جایی که جاذبه و قوانین طبیعی دیگر، آزمونپذیرند، پس بررسی علمی میتواند قوانین ناظر بر زندگی اجتماعی ما را نیز کشف کند. در چنین بستری بود که کنت مفهوم اثباتگرایی یا پوزیتیویسم را وارد جامعهشناسی کرد: روشی برای فهم جهان اجتماعی با استفاده از قوانین علمی.
او باور داشت بر مبنای این فهم جدید، افراد میتوانند آیندۀ بهتری بسازند. او فرایندی از تغییر اجتماعی را تصور میکرد که در آن جامعهشناسان نقشی حیاتی در رهبری جامعه ایفا میکردند.
اتفاقات دیگری که در آن زمان رخ داد، بر پیشرفت جامعهشناسی تاثیر گذاشت. قرن نوزدهم و بیستم، قرن تغییر و تحولات در نظم اجتماعی بود که همین مسئله، نظر جامعه شناسان متقدم را به خود جلب کرد. انقلابهای سیاسیای که اروپای قرن هجدهم و نوزدهم را زیر و رو کرد، در نهایت به تمرکز بر تغییرات اجتماعی و استقرار نظم اجتماعی منجر شد، که تا امروز هم جامعهشناسان با آن درگیرند. همچنین بسیاری از جامعهشناسان متقدم درگیر مسئلۀ انقلاب صنعتی و ظهور سرمایهداری و سوسیالیسم بودند.
اضافه بر همۀ اینها، رشد شهرها و تحولات دینی، زندگی مردم را با تغییرات بسیاری مواجه کرد.
اضافه بر همۀ اینها، رشد شهرها و تحولات دینی، زندگی مردم را با تغییرات بسیاری مواجه کرد.
از دیگر نظریهپردازان کلاسیک جامعهشناسی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میتوان به کارل مارکس، امیل دورکیم، ماکس وبر، ویلیام دوبوآ و هریت مارتینو اشاره کرد. بیشتر متفکران متقدم جامعهشناسی همچون پیشگامان این رشته، تحصیلات آکادمیک متفاوتی مثل تاریخ، فلسفه و اقتصاد داشتند. بازتاب این تفاوت، در موضوعات پژوهش آنها نمایان است؛ موضوعاتی مثل دین، آموزش، اقتصاد، نابرابری، روانشناسی، اخلاقیات، فلسفه و الهیات.
این پیشگامان جامعهشناسی، همگی جامعهشناسی را ابزاری برای پرداختن به دغدغههای اجتماعی و ایجاد تغییر اجتماعی تصور میکردند. مثلاً در اروپا کارل مارکس با همکاری صنعتگر متمولی به نام فردریش انگلس به مقولۀ نابرابری طبقاتی پرداخت. آنها با نوشتن آثاری در دورۀ انقلاب صنعتی -زمانی که بسیاری از صاحبان کارخانهها ثروتمند بودند و بسیاری از کارگران، تا سر حد مرگ فقیر بودند- در واقع به نابرابری فراگیر آن روزها تاختند و بر نقش ساختار اقتصاد سرمایهداری در دائمی کردن این نابرابری تمرکز کردند.
در آلمان، ماکس وبر در حوزۀ سیاست فعال بود، همزمان در فرانسه امیل دورکیم به اصلاحات نظام آموزشی میپرداخت. در بریتانیا هریت مارتینو دغدغۀ حقوق دختران و زنان را داشت و در آمریکا دوبوآ بر مسئلۀ نژادپرستی تمرکز کرده بود.
جامعهشناسی به عنوان یک رشتۀ دانشگاهی
گسترش جامعهشناسی به عنوان یک رشتۀ آکادمیک در آمریکا همزمان بود با تاسیس و گسترش بسیاری از دانشگاههایی که نگاه جدیدی به دپارتمانها و برنامههای آموزشی ناظر بر موضوعات مدرن داشتند. در سال 1876 دانشگاه ییل، اولین واحد درسی تحت عنوان جامعهشناسی را توسط ویلیام گراهام سامنر در آمریکا ارائه داد. در 1892 دانشگاه شیکاگو اولین دپارتمان مستقل جامعهشناسی را در آمریکا تاسیس کرد و تا سال 1910 بیشتر کالجها و دانشگاهها، واحدهای درسی جامعهشناسی را ارائه میدادند. سی سال بعد بسیاری از این مراکز آموزشی دپارتمانهای جامعهشناسی تاسیس کردند. جامعهشناسی اولین بار در 1911 در دبیرستانها تدریس شد.
به مرور زمان جامعهشناسی در آلمان و فرانسه هم گسترش پیدا کرد. هر چند در اروپا به واسطۀ جنگ جهانی اول و دوم این رشته دچار رخوت شد. بسیاری از جامعه شناسان کشته شدند یا بین سالهای 1933 تا پایان جنگ جهانی دوم، از آلمان و فرانسه گریختند. با پایان جنگ جهانی دوم، جامعه شناسانی که حالا تحت تاثیر مطالعاتشان در آمریکا قرار گرفته بودند، به آلمان بازگشتند. نتیجه، سیطرۀ طولانی مدت جامعهشناسان آمریکایی در حوزۀ نظری و تحقیقاتی در جهان بود.
جامعهشناسی اکنون به رشتهای متمایز و پویا بدل شده است که حوزههای خاص و گوناگون بسیاری را تجربه میکند. انجمن جامعهشناسی آمریکا (ASA)، در سال 1905 متشکل از 115 عضو شکل گرفت. تا پایان سال 2004 این عدد به نزدیک 14000 عضو و بیش از 40 بخش، که هر کدام حوزههای خاص خود را در بر میگرفت، رسید. اکنون بسیاری از کشورهای دیگر نیز سازمانهای ملی جامعهشناسی بزرگی دارند. انجمن بینالمللی جامعه شناختی (ISA)، در سال 2004 با حضور 91 کشور از سراسر جهان، از مرز 3300 عضو هم گذر کرد. این انجمن از کمیتههای تحقیقاتیای که بیش از 50 حوزۀ تحقیقاتی مختلف و موضوعات متنوعی همچون کودکان، سالخوردگان، خانوادهها، قانون، احساسات، جنسیت، دین، سلامت روان، صلح و جنگ و کار را پوشش میدهند، حمایت میکند.
پینوشتها:
1. نسخۀ انگلیسی این مطلب در تاریخ 13 جولای 2018 توسط وبسایت ThoughtCo منتشر شده است.